پگاه روزگار نو _________

مؤسسه فرهنگی هنری ___

پگاه روزگار نو _________

مؤسسه فرهنگی هنری ___

آخرین نظرات
  • ۳۰ شهریور ۹۴، ۱۸:۵۹ - زهرا
    سلام

علیرضا شفاه


محورهای جلسات این دوره

فلسفه علم استاندارد، به دوره‌ی شکل‌گیری فلسفه علم تا قبل از کوهن گفته می‌شود. لذا در این دوره به جریان پوزیتیویسم منطقی و ابطال‌گرایی خواهیم پرداخت و مباحث مربوط به کوهن و فایرابند و لاکاتوش و... در طرح درس فلسفه علم استاندارد نخواهند بود.
دو جلسه‌ی اول به آشنایی با زمینه‌های فرهنگی اجتماعی ظهور پوزیتیویسم منطقی و تحولات قبل از آن در عرصه‌ی فیزیک و ریاضی خواهیم پرداخت. در دو جلسه‌ی بعد پوزیتیویسم منطقی و در سه جلسه‌ی آخر، ابطال‌گرایی پوپر معرفی خواهند شد.
فلسفه علم همواره با دو مسئله اصلی روبه‌رو بوده است: معناداری، و رد و پذیرش گزاره‌ها. سعی می‌شود در این دوره، به هر دوی این موضوعات پرداخته شود.


انتقال از فیزیک ارسطویی به فیزیک نیوتونی

فیزیک ارسطویی دارای پنج مشخصه است:
    * جهان از توپ‌های تو پُر از جنس خاک، آب، هوا و آتش تشکیل شده است.
    * مکان، به صورت نسبت بین دو جسم تعریف می‌شود و برای یک جسم تنها، معنادار نیست (لذا اگر جهان را یک کل در نظر بگیریم، نمی‌توان از مکان آن سؤال کرد چراکه دیگر چیزی نیست که نسبت جهان را با آن بسنجیم). بالطبع «خلأ» در فیزیک ارسطویی قابل تصور نیست.
    * زمین مرکز هستی است و همه کرات به دور آن می‌چرخند.
    * دو جهت بالا و پایین مطلق وجود دارد. اگر خطی از مرکز زمین به سمت بیرون آن رسم کنیم، حرکت در جهت آن، بالاست و حرکت در جهت مخالف، پایین.
    * عالم پایین (زمین)، دنیای حرکت، تغییر و سنگینی (کثیف) است و عالم بالا (آسمان)، عالم ثابت و کمال است.علیرضا شفاه ،  فلسفه علم استاندارد
ویژگی‌های فیزیک نیوتونی:
    * جهان بی‌کران است. لذا دیگر نمی‌توان برای آن مرکزی قائل شد و انسان دیگر در مرکز توجه عالم نیست.
    * جهان بی‌کران است. لذا دیگر جهت (بالا و پایین) مطلقی در جهان وجود ندارد و جهات همه نسبی می‌شوند.
    * زمین در حال حرکت است. لذا دیگر سکون در جهان وجود ندارد.
در نتیجه‌ی این جریان فرهنگی، اطلاق‌های مکان و جهت و مرکزیت زمین از بین رفت. خلاصه‌ اینکه از عالم قدسیت‌زدایی شد. این بی‌معنایی‌ها بشر را به این فکر کشاند که چرا بی‌خودی، عالم را جدی گرفته‌ایم؟ صورت ایدئولوژیک این احساس به پوزیتیویسم مشهور است.


نظریه‌ی ادراکات ماخ

در ادامه این جریان فرهنگی، ماخ نظریه‌اش را در اواخر قرن نوزدهم در وین مطرح گردید. وی همه‌ی چیزها را ادراکات (perceptions) بشر می‌دانست. بر این اساس، همه چیز در واقع همان چیزی است که ما درک می‌کنیم. البته ماخ، مانند بارکلی ماده را انکار نمی‌کرد. ماخ تحت تأثیر اسپینوزا بود. اسپینوزا، جوهر جسم و روان را یکی می‌دانست. ماخ نیز به جوهرهایی بیرون از انسان (رئالیسم) و یا جوهری به نام روان اعتقاد نداشت و گفت وقتی ما نسبت تصوراتمان را با هم بررسی می‌کنیم وارد حوزه‌ی فیزیکال شده‌ایم و وقتی که نسبت تصوراتمان را با خودمان می‌بینیم، وارد حوزه‌ی سایکولوژی (روان‌شناسی) شده‌ایم.
انیشتین در ارائه نظریه نسبیت، به شدت متأثر از ماخ است. وی در نظریه نسبیت، زمان را جوهر نمی‌دانست (که از اول خلقت آغاز شده و تا ابد ادامه داشته باشد) و آن را همین ساعت عادی معرفی کرد.
البته وقتی هایزنبرگ این سخن ماخ را ادامه داد و در فیزیک کوانتومی، حتی جوهر مسیر (یا مکان) را نیز از بین برد، مورد اعتراض انیشتین قرار گرفت (که یک واقع‌گراست). اما هایزنبرگ در جواب گفت که فیزیک در مورد تصورات ماست و بحث از جهان واقع در مورد آن، معنایی ندارد. مثلاً طرفداران این نظریه اثبات کردند که چیزی به نام اتم وجود ندارد.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی